یک سفره یه روزه
مرد کوچک و خوش سفر من
سلام به پسر مظلوم خودم مامانی قربون او معصومیتت بره که اصلا شیطنتات باعث اذیت من نمیشه ,روز جمعه تصمیم به یه سفر یه روزه گرفتیم با مامان جون و خاله صدف ازطرفی هم مامان مهین برای صبحانه به کله پاچه دعوتمون کرده بود و به همین خاطر دیر حرکت کردیم و راه چالوس یکطرفه شده بود و بابا امیر گفت حالا که نیت بیرون شهر رو گرفتیم راه جاده رو به حرکت افتاد رفتیم رفتیم تا رودبار که دیکه از جاده خسته شده بودیم و ناهار رو همونجا کنار یه رودخانه با صفا نزدیک جنگل موندگار شدیم و تا تو رو گذاشتیم رو زمین فرصتو از دست نداذی و تا تونستی دستو پا زدی و از تمیزی هوا لذت کاملو بردی و تنها آزار پسر گل من این بود که لب به غذا نزد و من به این پی بردم که هر موقعه که شما برنامه غذائت بهم میخوره و شما بد غذا میشی ..خلاصه روز خوبی بود تا ایشالا سفرهای بیشتر باهم بریم مامان جون,شیر مردم ممنونم از اینکه روز خوبی و باهم داشتیم.
عاشقانه دوستت دارم گل پسرم